••• آسمانه

♥ مطالب ادبی .!.!.!.!. مطالب مذهبی ♥

حکمت نهج البلاغه

وَ قَالَ ع: إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا - إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا
- وَ اشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا
- فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ يُمِيتَهُمْ - وَ تَرَكُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَيَتْرُكُهُمْ
- وَ رَأَوُا اسْتِكْثَارَ غَيْرِهِمْ مِنْهَا اسْتِقْلَالًا - وَ دَرَكَهُمْ لَهَا فَوْتاً - أَعْدَاءُ مَا سَالَمَ النَّاسُ وَ سَلْمُ مَا عَادَى النَّاسُ
- بِهِمْ عُلِمَ الْكِتَابُ وَ بِهِ عَلِمُوا - وَ بِهِمْ قَامَ الْكِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا
- لَا يَرَوْنَ مَرْجُوّاً فَوْقَ مَا يَرْجُونَ - وَ لَا مَخُوفاً فَوْقَ مَا يَخَافُونَ

 و درود خدا بر او، فرمود: دوستان خدا آنانند که به درون دنيا نگريستند
آنگاه که مردم به ظاهر آن چشم دوختند، و سر گرم آينده دنيا شدند آنگاه که مردم به امور زودگذر دنيا پرداختند.
پس هواهای نفسانی که آنان را از پای در می‌آورد، کشتند،
و آنچه که آنان را به زودی ترک می‌کرد، ترک گفتند، و بهره‌مندی دنيا پرستان را از دنيا،
خوار شمردند، و دست‌يابی آنان را به دنيا زودگذر دانستند. با آنچه مردم آشتی کردند، دشمنی ورزيدند،
و با آنچه دنيا پرستان دشمن شدند آشتی کردند، قرآن به وسيله آنان شناخته می‌شود، و آنان به کتاب خدا آگاهند،
قرآن به وسيله آنان پا بر جاست و آنان به کتاب خدا استوارند،
به بالاتر از آنچه اميدوارند چشم نمی‌دوزند، و غير از آنچه که از آن می‌ترسند هراس ندارند.
(اخلاقی، اجتماعی)
 
 
 
 
 
وَ قَالَ ع: اخْبُرْ تَقْلِهِ قال الرضي - و من الناس من يروي هذا للرسول ص
- و مما يقوي أنه من كلام أمير المؤمنين ع ما حكاه ثعلب عن ابن الأعرابي قال المأمون
- لو لا أن عليا ع قال اخبر تقله - لقلت اقله تخبر

 و درود خدا بر او، فرمود: مردم را بيازمای، تا دشمن گردی. 
می‌گويم: (بعضی اين حکمت را از رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم نقل کردند،
و نقل ثعلب از اين اعرابی را تأييد می‌کند که اين کلام از علی عليه السّلام است،
اعرابی از مأمون نقل کرد. اگر علی عليه السّلام نگفته بود «بيازمای تا دشمن گردی»
من می‌گفتم که «دشمن دار تا بيازمايی»
(علمی)

 


حکمت نهج البلاغه

 وَ قَالَ ع لِرَجُلٍ سَأَلَهُ أَنْ يَعِظَهُ - لَا تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ - وَ يُرَجِّي التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ - يَقُولُ فِي الدُّنْيَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِينَ - وَ يَعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِينَ‏

- إِنْ أُعْطِيَ مِنْهَا لَمْ يَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يَقْنَعْ - يَعْجِزُ عَنْ شُكْرِ مَا أُوتِيَ وَ يَبْتَغِي الزِّيَادَةَ فِيمَا بَقِيَ - يَنْهَى وَ لَا يَنْتَهِي وَ يَأْمُرُ بِمَا لَا يَأْتِي - يُحِبُّ الصَّالِحِينَ وَ لَا يَعْمَلُ عَمَلَهُمْ - وَ يُبْغِضُ الْمُذْنِبِينَ وَ هُوَ أَحَدُهُمْ - يَكْرَهُ الْمَوْتَ لِكَثْرَةِ ذُنُوبِهِ - وَ يُقِيمُ عَلَى مَا يَكْرَهُ الْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ - إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ لَاهِياً - يُعْجَبُ بِنَفْسِهِ إِذَا عُوفِيَ وَ يَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِيَ - إِنْ أَصَابَهُ بَلَاءٌ دَعَا مُضْطَرّاً وَ إِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً - تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا يَظُنُّ وَ لَا يَغْلِبُهَا عَلَى مَا يَسْتَيْقِنُ - يَخَافُ عَلَى غَيْرِهِ بِأَدْنَى مِنْ ذَنْبِهِ - وَ يَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَكْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ - إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ وَ فُتِنَ وَ إِنِ افْتَقَرَ قَنِطَ وَ وَهَنَ - يُقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ وَ يُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ - إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِيَةَ وَ سَوَّفَ التَّوْبَةَ - وَ إِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ - يَصِفُ الْعِبْرَةَ وَ لَا يَعْتَبِرُ - وَ يُبَالِغُ فِي الْمَوْعِظَةِ وَ لَا يَتَّعِظُ - فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ وَ مِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ - يُنَافِسُ فِيمَا يَفْنَى وَ يُسَامِحُ فِيمَا يَبْقَى - يَرَى الْغُنْمَ مَغْرَماً وَ الْغُرْمَ مَغْنَماً - يَخْشَى الْمَوْتَ وَ لَا يُبَادِرُ الْفَوْتَ - يَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِيَةِ غَيْرِهِ مَا يَسْتَقِلُّ أَكْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ - وَ يَسْتَكْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا يَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَيْرِهِ - فَهُوَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ وَ لِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ - اللَّهْوُ مَعَ الْأَغْنِيَاءِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الذِّكْرِ مَعَ الْفُقَرَاءِ - يَحْكُمُ عَلَى غَيْرِهِ لِنَفْسِهِ‏وَ لَا يَحْكُمُ عَلَيْهَا لِغَيْرِهِ - يُرْشِدُ غَيْرَهُ وَ يُغْوِي نَفْسَهُ - فَهُوَ يُطَاعُ وَ يَعْصِي وَ يَسْتَوْفِي وَ لَا يُوفِي - وَ يَخْشَى الْخَلْقَ فِي غَيْرِ رَبِّهِ وَ لَا يَخْشَى رَبَّهُ فِي خَلْقِهِ قال الرضي - و لو لم يكن في هذا الكتاب إلا هذا الكلام - لكفى به موعظة ناجعة و حكمة بالغة -
و بصيرة لمبصر و عبرة لناظر مفكر

 و درود خدا بر او، فرمود: (مردی از امام در خواست اندرز کرد.) از کسانی مباش که بدون عمل صالح به آخرت اميدوار است، و توبه را با آرزوهای دراز به تأخير می‌اندازد، در دنيا چونان زاهدان، سخن می‌گويد، اما در رفتار همانند دنيا پرستان است، اگر نعمت‌ها به او برسد سير نمی‌شود، و در محروميّت قناعت ندارد، از آنچه به او رسيد شکر گزار نيست، و از آنچه مانده زياده طلب است. ديگران را پرهيز می‌دهد اما خود پروا ندارد به فرمانبرداری امر می‌کند اما خود فرمان نمی‌برد، نيکوکاران را دوست دارد، اما رفتارشان را ندارد گناهکاران را دشمن دارد اما خود يکی از گناهکاران است، و با گناهان فراوان مرگ را دوست نمی‌دارد، اما در آنچه که مرگ را ناخوشايند ساخت پافشاری دارد، اگر بيمار شود پشيمان می‌شود، و اگر تندرست باشد سرگرم خوشگذرانی‌هاست در سلامت مغرور و در گرفتاری نا اميد است اگر مصيبتی به او رسد به زاری خدا را می‌خواند. اگر به گشايش دست يافت مغرورانه از خدا روی بر می‌گرداند، نفس به نيروی گمان ناروا، بر او چيرگی دارد، و او با قدرت يقين بر نفس چيره نمی‌گردد. برای ديگران که گناهی کمتر از او دارند نگران، و بيش از آنچه که عمل کرده اميدوار است. اگر بی نياز گردد مست و مغرور شود، و اگر تهيدست گردد، مأيوس و سست شود. چون کار کند در آن کوتاهی ورزد، و چون چيزی خواهد زياده روی نمايد، چون در برابر شهوت قرار گيرد گناه را بر گزيده، توبه را به تأخير اندازد، و چون رنجی به او رسد از راه ملت اسلام دوری گزيند، عبرت آموزی را طرح می‌کند امّا خود عبرت نمی‌گيرد در پند دادن مبالغه می‌کند امّا خود پند پذير نمی‌باشد. سخن بسيار می‌گويد، امّا کردار خوب او اندک است برای دنيای زودگذر تلاش و رقابت دارد امّا برای آخرت جاويدان آسان می‌گذرد سود را زيان، و زيان را سود می‌پندار از مرگ هراسناک است امّا فرصت را از دست می‌دهد گناه ديگری را بزرگ می‌شمارد، امّا گناهان بزرگ خود را کوچک می‌پندارد، طاعت ديگران را کوچک و طاعت خود را بزرگ می‌داند مردم را سرزنش می‌کند، امّا خود را نکوهش نکرده با خود رياکارانه بر خورد می‌کند خوشگذرانی با سرمايه‌داران را بيشتر از ياد خدا با مستمندان دوست دارد، به نفع خود بر زيان ديگران حکم می‌کند امّا هرگز به نفع ديگران بر زيان خود حکم نخواهد کرد، ديگران را هدايت امّا خود را گمراه می‌کند، ديگران از او اطاعت می‌کنند، و او مخالفت می‌ورزد، حق خود را به تمام می‌گيرد امّا حق ديگران را به کمال نمی‌دهد، از غير خدا می‌ترسد، امّا از پروردگار خود نمی‌ترسد 
می‌گويم: (اگر در نهج البلاغه جز اين حکمت وجود نداشت، همين يک حکمت برای اندرز دادن کافی بود اين سخن، حکمتی رسا، و عامل بينايی انسان آگاه، و عبرت آموز صاحب انديشه است)
(اخلاقی، اجتماعی، سياسی)
 


 
وَ قَالَ ع لِكُلِّ مُقْبِلٍ إِدْبَارٌ وَ مَا أَدْبَرَ كَأَنْ لَمْ يَكُنْ

 و درود خدا بر او، فرمود: آنچه روی می‌آورد، باز می‌گردد، و چيزی که باز گردد گويی هرگز نبوده است.
(اخلاقی)